ادب آداب دارد
ادب آداب دارد
پیش از آنکه سقراط را محاکمه کنند، از او پرسیدند : «بزرگترین آرزویی که در دل داری، چیست؟» پاسخ داد:« بزرگترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان آتن سعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم: ای دوستان، چرا با این حرص و ولع، بهترین و عزیزترین سال های زندگی خود را جمع ثروت و سیم و طلا می گذرانید در حالی که آن گونه که باید و شاید، در تعلیم و تربیت کودکانتان که مجبور خواهید شد ثروت خود را برای آنها باقی بگذارید همت نمی کنید؟( هزار و یک حکایت تاریخی، ج2، ص36).
روزی پدری نزد «کنفوسیوس» حکیم و فیلسوف چینی رفت و از پسرش به خاطر وظیفه ناشناسی شکایت کرد. کنفوسیوس فرمان داد پدر و پسر را سه ماه زندانی کردند و گفت:« پدری که نتواند وظایف فرزندی را به پسرش بیاموزد، همان اندازه خطاکار است که پسری به آن وظایف عمل نکند».(حکایت و حکمت، ص153).
پادشاهی، پسرش را به ادیبی سپرد و گفت:« این فرزند توست. تربیت چنان کن که یکی از فرزندان خود» گفت: «فرمان بردارم». سالی بر او سعی کرد، ولی به جایی نرسید و فرزندان ادیب به فضل و بلاغت رسیدند. پادشاه دانشمند را بازخواست کرد و گفت: «خلف وعده کردی و شرط وفا را به جا نیاوردی». گفت: «ای پادشاه! تربیت، یکسان است، ولی استعداد ، متفاوت».( گلستان سعدی، باب تربیت، ص181).
از امام صادق علیه السلام پرسیدند:« چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کودکی یتیم شد و پدر و مادرش را از دست داد؟« حضرت فرمود: زیرا خداوند، خود می خواست تربیت او را برعهده گیرد».( مصباح القلوب، ص 521، به نقل از حکایت و حکمت، ص 53).