طلاییه
طلاییه
اینجا محور طلاییه، قرار گاه شهدای گمنام است. اینجا قرارگاه عاشقان بی سر و دستی است که جز پلاک های بی نشان ، جز خاطرات به یاد مانده از بی اسم و رسمی ها چیزی نمی بینی. اینجا سکوتی است در عین فریاد. اینجا مشهد عشق است. مشهد مشت های به هم گره خورده ای که نشان وحدت و یکپارچگی خود را تا آخرین لحظه با شهادت دسته جمعی شان به تاریخ سپردند. اینجا حدیث رویش جوانه های است که صبر و استقامت و ایثار را برای ما سرودند. اینجا فرقی میان اکبر و اصغر و قاسم علیه السلام نیست. اینجا همه دست ها بریده، همه سرها از تن جدا و همه ی فرق ها برای خدا شکافته اند. هرجا قدم می گذاری عشق است و وصل. هر کجا قدم می نهی آواز سلام ها و نگاه های معصومانه ای را به یاد می آوری که وضو گرفتنشان، دعا کردنشان و نماز خواندن و خندیدن و گریستنشان، دعا کردنشان، زمینی نبود و حتی دنیا را به خاطر خدا و رسیدن به او می خواستند.
بعد ما، شما چه کردید…
به تو و خونت مدیونم.
خدا خوب بهایت را شهادت قرار داد و می دانست که تو، خود را در او خلاصه می کنی و من هم زندگی ام را تا جاودانه بماند. حسین علیه السلام رفت ، آزادگی ماند و تو نیز رفتی تا بماند. تا عفت شهید نشود و بر عزت، در تکاپوی دوران، غبار فراموشی ننشیند. رفتی و اکنون، با گذشت نقطه چین روزها، چه غصه ها که در درون سینه ام نهفته است و غبار جهل، چه زود بر پیکر احساس نشسته است.