چهل غروب غم انگیز بی خورشید
چهل غروب غم انگیز بی خورشید
چهل روز گذشته است؛ چهل سپیده سرخ در خون تپیده؛ چهل غروب غم انگیز بی خورشید؛ چهل روز درمه آلودگی حزن و اندوه پیچید! چهل روز بی علی اکبر و عباس، بی علی اصغر و قاسم، بی عون و جعفر .. و … بی حسین!
اینجا همان سرزمینی است که دلت همانند گلبرگ های پرپر و زیر پا له شده، به تاراج رفت!
همان سرزمینی که هر جایش قدم گذاشتی، ردی از خون آبله های اسارت و دربه دری را دیدی! همان سرزمینی که دل سه ساله دختر از داغ سر بریده پدر آب شد، اما آبی ننوشید! و این سرزمین هنوز روایت می کند این کابوس تلخ را بریده بریده! می سوزد و خاکستر می شود. هنوز هم غباری سرد و غریب، آسمان این سرزمین را پوشانده است! زمین بریده و آسمان شرحه شرحه آن همه زخم را هر روز روایت می کند و به سوگ می نشیند!
چهل روز گذشته است و تو چهل کربلا داغ دیده ایی و چهل علقمه اشک ریخته ای! چهل بار درد سیلی را تجربه کردی و چهل بار با حنجره ی شش ماهه، داغ دل را فریاد زده ای ، چهل وادی درد کشیده ای و چهل شام اسیر گشته ای! چهل خرابه ضجه زده ای و چهل خیمه به عزا نشسته ای!
حسین علیه السلام اگر گفت: می روم که جای نشستن نیست؛ برای اصلاح امت جدم؛ امتی که هر چه فریاد کشید« لم تستحلون دم». پاسخی از آن ها نشنید! تو نیز برخاستی که جای نشستن نبود؛ برای اصلاح امت جدت فریاد برآوردی: « آیا گریه می کنید؟ و فریاد بلند می کنید؟ آری به خدا بایستی زیاد گریه کنید و کمتر بخندید که دامن خویش را به عار و ننگی آلوده کرده اید که هرگز شست و شویش نتوانید کرد.چه سان توانید خون پسر خاتم نبوت و معدن رسالت را شست! خون سرور جوانان اهل بهشت و پناه نیکان شما و گریزگاه پیش آمده های ناگوار شما و جایگاه نور حجت شما و بزرگ و رهبر قوانین شما. بدانید که گناه زشتی را مرتکب شدید، از رحمت خدا دور باشید و نابود شویدکه کوشش ها به هدر رفت و دست های شما از کار بریده شده و در معامله خود زیان کردید. وای بر شما ای مردم کوفه ، می دانید چه جگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را بریدید و چه پرده نشینی را از حرمش بیرون کشیدید؟ و چه خونی از او ریختید؟ و چه حرمتی از او هتک کردید.1
و باز هم پاسخی نداند که نه آن روز بر ندای حسین علیه السلام پاسخی داشتند که بدهند و نه امروز در برابر فریاد تو…! آن روز آسمان بی تاب رسیدن حسین علیه السلام آغوش گشوده بود و امروز سرزمین کربلا بی تاب رسیدن تو اغوش گشوده است! اینک که تو بازگشته ای، توفان خوابیده است، هیاهوها آرام گرفته و دیگر تازیانه ای بر اندام های خمیده و بر بدن های بی سر فرود نمی آید. آنان به خیال خام خود، بر زخم خای عداوت به جا مانده از بدر و احد و خندق، مرهم نهاده اند، اما هرگز نفهمیدند خویشر را رسوا کردند درهمه تاریخ و اینک که تو بازگشته ای… و لعن الله امه قتلتکم… اینک نفرین ها روشنی ها را از چشم های خاندان ستم گرفته اند. نفرین ها چراغ زندگی مردان شقاوت را شکسته اند؛ نفرین ها بنای شهرت و مقام و جوایز را در هم کوبیده اند؛ نفرین ها سر نیزه های خشونت و فریب را قطعه قطعه کرده اند و توفان مرگ را در سینه های ستم ، شعله ور…
امروز چهل روز از مرثیه بی پایان خدا در خاک می گذرد و چهل عمره از بادیه پیمایان عرفات کربلا؛ چهل روز پیش هفتاد و دو دریا در بیابان نینوا غنودند تا درامواج خروشان دو توفان فریاد، حقیقت را به عالم هستی جریان داده باشند و اینک در چهلمین روز تنها چیزی که برای همه تان تداعی می شود . حدیث خون و پیروزی است…
اکنون ما با تو زینب! میراث دار همان کاروانی هستیم که بال های یا کریم هایشان را در نینوا شکستند… و تو ای حسین! ای تسلیم محض ! صراط مستقیم از رد خون تو آغاز شد و پس از بیان های سرگردانی زینبت میان هلهله های شامیان و سنگسار حقیقت، به قلب ما رسید؛ زیرا تو از دل برخاسته بودی؛ ازدل حقیقت و لا جرم بر دل نشستی…
—————————————————–
1. شیح طوسی، امالی ، ج1، ص90.