مدرسه علمیه قدسیه بهشهر

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

گندم از گندم بروید ، جو ز جو

09 خرداد 1392 توسط مظلومی

گندم از گندم بروید، جو ز جو

لقمان انسان دانایی بود. اول غلام بود تا اینکه شخصی او را خرید. خریدار آدم خوبی بود اما بی تفاوت و مغرور به خدا. شب که شد موقع خواب لقمان خوابید. مقداری که خوابید، بلند شد تا برای آخرت خود بهره ای بردارد، نزدیکی های صبح دید که اربابش خوابیده است؛ تعجب کرد که مگر او اعتقاد به معاد و آخرت ندارد؟ آمد بالای سر اربابش و گفت: آقا بلند شو، موقع نماز شب است؛ قافله نماز شب خوان ها بیدارند؛ زمزمه هایشان بلند است، بلند شو. گفت: خوابم می آید، خدا ارحم الراحمین است و تا اذان صبح خوابید. اول اذان صبح لقمان آمد و او را بیدار کرد و گفت: قافله نماز شب خوان ها نماز شب خود را خواندند و بهره اش را بردند و رفتند. حالا موقع نماز اول وقت است، بلند شو و اقلا نماز اول وقت صبح خودت را بخوان. گفت: خدا ارحم الراحمین است. بگذار بخوابم و تا دم آفتاب خوابید. نزدیک طلوع افتاب لقمان بالای سرش آمد و گفت: بلند شد دنیا متلاطم است. خروس را ببین که چگونه قبل از طلوع آفتاب ا زاین طرف و آن طرف می دود و می گوید: ای بی خبرها، بلند شوید. گفت: خدا ارحم الراحمین است بگذار بخوابم. تا مدتی بعد از طلوع آفتاب خوابید. وقتی که برای صبحانه بلند شد، مقداری گندم به لقمان داد و گفت: آن را به فلان مزرعه ببر و بکار. لقمان هم برای اینکه او را آدم کند مقداری ارزن تهیه کرد برد و در آن زمین ها ریخت و بر گشت. مدتی بعد ارباب متکبر جلو و لقمان به دنبال او به مزرعه آمدند. نگاه کرد، دید که فقط علف سبز شده ! لقمان مگر گندم هایی را که به تو دادم نکاشتی؟ گفت: نه، برای اینکه از شما یاد گرفتم، شما مرتبا می گفتی خدا ارحم الراحمین است. دیدم گندم گران است لذا به جای گندم ارزن به زمین پاشیدم که خدا ارحم الراحمین است و به ما گندم می دهد! ارباب گفت: مگر دیوانه شده ای؟ چگونه ممکن است ما ارزن بکاریم و گندم برداریم؟ گفت: آقا ، این چنین است چگونه می شود آدم از اول شب تا به صبح بخوابد بعدهم بگوید که خدا ارحم الراحمین است و من بهشت و حورالعین و قصر دارم و در صف محشر نور دارم چگونه می شود؟1

—————————————–

1. آیت الله حسین مظاهری، جهاد با نفس، جلد سوم، ص 178- گاهنامه قدسیه ، ص14.

 1 نظر

اخلاق و مساحت گردو

25 اردیبهشت 1392 توسط مظلومی

اخلاق و مساحت گردو

در تاریخ آمده است: ابوعلی سینا، هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بود که به علوم زمان خود تسلط پیدا کرد و در علوم الاهی، طبیعی و ریاضی سرآمد عصر شد. روزی، ایشان که تازه جوانی بیش نبود، به مجلس درس ابوعلی بن مسکویه، دانشمند معروف زمان خود رفت. با کمال غرور، گردویی را در برابر ابن مسکویه انداخت و گفت: مساحت سطح این را تعیین کن! ابن مسکویه که از برخورد این جوان تعجب کرده بود، جزوه هایی از کتاب خود را که در علم اخلاق نوشته بود، به ابوعلی سینا داد و گفت: تو به اصلاح اخلاق خود محتاج تری تا به تعیین مساحت سطح این گردو!!! ابوعلی سینا از این گفتار شرمسار شد واین جمله، راهنمایی اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.1

———————–

1. داستان راستان شهید مطهری قدس سره

 نظر دهید »

برادر دلسوز

25 اردیبهشت 1392 توسط مظلومی

برادر دلسوز

دو برادر بودند، یکی از آنها مؤمن بود و دیگری در گناهان زود پایش می لغزید و گرفتار می شد. شخصی به برادر مؤمن گفت: برادر تو از راه پرهیزگاری و پارسایی منحرف و مرتکب گناهی شده است، چرا رابطه ات را را با او قطع نمی کنی؟ برادر مؤمن که مشغول عبادت بود رو به آن شخص کرد و گفت: برادرم امروز که گرفتار او را تنها بگذارم، تمام تلاشم را می کنم تا دستش را بگیرم و با مهربانی و دلسوزانه او را از دوزخ نجات دهم.( کیمیای سعادت)

 نظر دهید »

مهر پدری

29 بهمن 1391 توسط مظلومی

مهر پدری

پدر و پسری را نزد حاکم بردند، هر دو باید مجازات می شدند. حاکم دستور داد تا آنها را صد چوب بزنند. پدر جلو آمد. او راصد چوب زدند. درد بر چهره اش نمایان شد ولی فریاد و اعتراض نکرد، بعد از آن پسر را آوردند . پدر با حسرت و ناراحتی به او نگاه کرد، او را روی زمین انداختند، همین که اولین چوب را زدند، پدر شروع به ناله و فریاد کرد. حاکم گفت: « تو صد چوب خوردی و بی تابی نکردی، چگونه با یک چوب زدن به پسرت این قدر ناله می کنی؟ پدر گفت:« آن چوب ها را به تن می زدی و من می توانستم تحمل کنم، ولی این چوب را بر جگرم زدی و نمی توانم تحمل کنم».(لطائف الطوائف)

 4 نظر

امام زین العابدین علیه السلام و اهمیت عبادت

16 دی 1391 توسط مظلومی

امام زین العابدین علیه السلام و اهمیت عبادت

فاطمه دختر علی علیه السلام روزی امام زین العابدین علیه السلام را دید که وجود نازنین او در اثر کثرت عبادت رنجور و ناتوان گردیده است، بدون درنگ پیش جابر آمد و گفت:

- جابر! ای صحابه رسول خدا! مابر گردن شما حقوقی داریم. یکی از آنها این است که اگر ببینی کسی از ما خود را از بسیاری عبادت و پرستش به هلاکت می رساند، او را تذکر دهی تا جان خود را حفظ نماید. اینک علی بن الحسین علیه السلام یادگار برادرم خود را از کثرت عبادت رنجور کرده و پیشانی و زانوهای او پینه بسته است.

جابر به خانه امام چهارم علیه السلام رهسپار گشت. در جلوی در  کودکی را همراه با پسر بچه هایی از بنی هاشم دید. جابر به راه رفتن این کودک با دقت نگاه کرد و با خود گفت. این راه رفتن پیغمبر است. سپس پرسید:

- پسر جان! اسمت چیست؟

فرمود: « من محمد بن علی بن حسینم».

جابر به شدت گریست و گفت:

- پدرم فدای تو باد! نزدیک من بیا.

آن حضرت جلو آمد. جابر دکمه های پیراهن امام باقر علیه السلام را باز کرد. دست بر سینه اش گذاشت و بوسید و در این حال گفت:

- من از طرف پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به تو سلام می رسانم. حضرت به من دستور داده بود که با تو چنین رفتار کنم.

سپس گفت از پدر بزرگوارت اجازه بگیر.

حضرت باقر علیه السلام پیش پدر آمد و رفتار پیرمرد و آنچه که گفته بود بر ایشان توضیح داد. امام فرمود:

- فرزندم ! او جابر است . بگو وارد شود.

جابر وارد شد. امام زین العابدین علیه السلام را در محراب دید که عبادت پیکرش را در هم شکسته و ناتوان کرده است. امام علیه السلام به احترام جابر برخاست و از جابر احوالپرسی نمود و او را در کنار خود نشاند.

جابر عرض کرد: ای پسر پیغمبر ! تو که می دانی خداوند بهشت را برای شما و دوستان شما آفریده و جهنم را برای دشمنانتان . پس علت این همه کوشش  و زحمت در عبادت چیست؟

امام علیه السلام فرمود: مگر رسو ل خدا صلی الله علیه و آله و سلم را ندیده بودی با آنکه خداوند در قرآن به آن حضرت گفته بود همه گناهان تو را آمرزیده ام باز جدم که پدر و مادرم فدای او باد آنقدر عبادت کرد تا پا و ساق های مبارکش ورم نمود. عرض کردند: شما با این مقام با زهم عبادت می کنید؟

فرمود:« أفلا أکون عبداً شکوراً» آیا بنده ی سپاسگزار خدا نباشم؟

جابر دانست سخنانش در امام علیه السلام اثر ندارد و باعث نمی شود که از روش پر زحمت خود دست بردارد. عرض کرد فرزند پیغمبر! پس حداقل جان خود را حفظ کن زیرا که شما از خانواده ای هستید که بلا و گرفتاری بواسطه آنان دفع می شود و باران رحمت به برکت وجودشان نازل می گردد.

فرمود: جابر! من از روش پدرانم دست بر نمی دارم تا به دیدار ایشان نائل گردم. جابر گفت: به خدا سوگند! میان اولاد پیامبران، کسی را مانند علی بن الحسین علیه السلام نمی بینم، مگر یوسف پیغمبر. قسم به پرودگار! فرزندان این بزرگوار بهتر از فرزندان او کسی است که زمین را پر از عدل و داد میکند، بعد از آنکه پر از ظلم و ستم شود.( اشاره به حضرت حجه بن الحسن ارواحنا له الفداء).1

————————————————————

1. بحارالانوار، ج6، ص60.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • 7
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

مدرسه علمیه قدسیه بهشهر

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

محتواها

  • چکیده تحقیق پایانی : بررسی عوامل اجتماعی مؤثر در بزهکاری زنان در جامعه ایران
  • چکیده تحقیق پایانی : تأثیر ماهواره بر تغییر سبک زندگی اسلامی
  • چکیده تحقیق پایانی : تأثیر ماهواره بر تغییر سبک زندگی اسلامی
  • ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها مبارک
  • گزارش تصویری هفته ی کتاب آبان 97
  • میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله
  • نحوه ی تأثیر کتاب
  • هفته ی کتاب و کتابخوانی گرامی باد .
  • معرفی کتابخانه تخصصی قدسیه ( مدرسه علمیه قدسیه شهرستان بهشهر)
  • برگزاری نشست علمی - پژوهشی به مناسبت فرا رسیدن هفته ی کتاب (20 آبان97)
  • نصایح ارزشمند حضرت مجتبی علیه السلام هنگام شهادت
  • دیوان نام شیعیان نزد حضرت مجتبی علیه السلام بود
  • آری من جامانده ام، جامانده ایی که می داند خواهد رفت
  • یقیناً امام حسین علیه السلام کشته ی اشک است؛ هیچ مؤمنی او را یاد نمی کند مگر آنکه می گرید...
  • بقاء طومار فقه و توحید در اثر قیام سید الشهدا علیه السلام
  • آثار سجده بر تربت سید الشهدا علیه السلام
  • کرامت زائر امام حسین علیه السلام
  • اعجاز اربعین حسینی
  • چکیده تحقیق پایانی : آسیب شناسی هویت فرهنگی از منظر اسلام و مکاتب غربی
  • كتابخانه، وسيله خدمت است.
دانشنامه عاشورا

مدرسه علمیه قدسیه بهشهر

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس