جهاني است بنشسته در گوشه اي
جهاني است بنشسته در گوشه اي
يكي از شاگردان علامه طباطبايي ماجراي آشنايي خود را با علامه وضع زندگي او را چنين شرح مي دهد: هنگامي كه اوصاف علامه را شنيديم، اشتياق ما براي ديدار با او زياد شد. مترصد بوديم به منزلش برويم و به بهانه اي با او ديدار كنيم، تا آن كه يكي از دوستان ما روزي به حجره آمد و گفت :« ايشان از زيارت مشهد برگشته است، بيا به ديدنش برويم ». چون به منزل ايشان وارد شديم، ديديم كه اين مرد معروف و مشهور همان سيّدي است كه ما همه روزه در كوچه ها در بين راه او را مي ديديم و ابداً احتمال نمي داديم كه او از اهل علم باشد تا چه رسد به تبحّر در علوم. با عمامه اي كوچك از كرباس آبي رنگ و تكمه هايي باز قبا، با لباس كمتر از معمول، در كوچه هاي قم تردّد داشت. خانه ي او نيز محقر و ساده بود. ما معانقه كرديم و نشستيم و گفت و گو و سخن از مسائل مختلف پيش آمد. ديديم و اقعاً اين مرد جهاني است از علم و درايت و ادارك و فهم و براي ما خوب مشهود شد كه:
هر آن كو زدانش برد توشه اي جهاني است بنشسته در گوشه اي
در همان مجلس شيفتگي و ارادات به ايشان يك باره به اوج گرفت و از ايشان خواستيم خصوصي براي ما فلسفه تدريس كنند كه آزادانه بتوانيم در بين درسه به بحث بپردازيم و اشكالي در مطلب باقي نماند. ايشان با كمال بزرگواري پذيرفتند.1
—————————
1. سيماي فرزانگان، ص 362.