« جون» غلام سياه امام حسين عليه السلام
« جون» غلام سياه امام حسين عليه السلام
جون از شخصيت هايي مي باشد كه در نهضت عاشورا حضور داشتند. او بنده ي سياهي بود كه اميرمؤمنان ، وي را به 150 خريد و به ابوذر بخشيد. او همراه ابوذر بود تا وقتي كه ابوذر در سال 32ه.ق در بيابان بي آب و علف « ربذه» در حال تبعيد از دنيا رفت.
« جون» از آن به نزد امام علي عليه السلام بازگشت و افتخار خدمت گزاري آن امام همام را داشت. سپس در خدمت امام حسن عليه السلام و بعد از آن در خدمت امام حسين عليه السلام و سرانجام در خانه حضرت سجاد عليه السلام بود و همراه با ايشان به سفر كربلا رفت.
هنگامي كه در كربلا، در روز عاشورا، تنور جنگ گرم شد و دل سفيد آن غلام سياه از ديدن غربت و مظلوميت اباعبدالله عليه السلام آزرده و ملول گرديد. به نزد حضرت عليه السلام آمد و اجازه ميدان رفتن خواست.
حضرت فرمود: من به تو اجازه بازگشت مي دهم ؛ زيرا تو براي آسايش و عافيت با ما همراه و همگام شدي، نه براي جنگ و درد سر و زحمت. پس لازم نيست قدم به راه ماگذاري .
آن سياه ، سفيد بخت خود را به قدم هاي حسين بن علي عليه السلام انداخت و در حالي كه پاهاي آن حضرت را مي بوسيد . چنين گفت: اي پسر پيامبر ! آيا من در حال نعمت و آسايش ، همراه شما باشم؛ ولي در حال سختي و گرفتاري شما را رها كنم؟ به خدا سوگند !بوي بدنم ناخوش و اصل و تبارم پست و رنگ پوستم سياه است: نه به خدا، هرگز از شما جدا نمي شوم تا آنكه خون سياهم با خون شما آميخته گردد.
سرانجام« جون» از امام عليه السلام اجازه گرفت و به ميدان رفت و با شجاعت و دلاوري، سخت جنگيد تا آنكه جام شهادت را سر كشيد.
بالاترين لذت براي ياران اباعبدالله عليه السلام اين بود كه در لحظه هاي آخر عمرشان وقتي چشم مي گشودند، چهره دلرباي حسين عليه السلام را دركنار بالين خود تماشا مي كردند و با ديدن آن« بهشت نقد» مرگر در كامشان چون عسل شيرين و گوارا مي گشت.
گر طبيبانه بيايي به سر بالينم به دو عالم ندهم لذت بيماري را
حضرت به بالين« جون» آمد و فرمود:« اللهم بيض وجهه و طيّب ريحه و احشره مع الابرار و عرّف بينه و بين محمد و آل محمد؛ خدايا: صورتش را سفيد و بويش را خوش نما و با نيكان محشورش ساز و بين او و محمد صلي الله عليه و آله و سلم و خاندانش پيوند آشنايي برقرار سازد.( بحارالانوار ، ج 45، ص32)
اين دعاي امام عليه السلام دعايي مستجاب بود كه اثر آن در دنيا نيز آشكار گرديد؛ چون حضرت باقر عليه السلام در حديثي از پدر بزرگوارش چنين نقل مي كند:« وقتي مردم براي به خاك سپردن شهيدان كربلا آمدند، بدن« جون» را پس از ده روز در حالي كه بوي مشك از ان به مشام مي رسيد، يافتند». (بحارالانوار، ج45، ص32)