دل نوشته
26 مهر 1395 توسط مظلومی
به نام خدا
تو صاحب زماني اي صاحب زمان
پادشاه دوراني اي صاحب زمان
من نيستم آنكه تو خواهي امّا
تو هستي آنچه را كه من خواهم اي صاحب زمان
دلم غريبه است به سان كويت
كاش مي شد روزي بنشينم روبه رويت
دلم پريشان است و چشم هايم گريان
بگو كي و كجا آيم به سويت
خاكيم به مثال جاده هاي پرپيچ و خم بي رهگذر
آيا تو گنه كاري مثل من را نشان مي دهي رويت
مي خواهم من نگاه كنم تو نه
تو نه چون من سياه رويم
كاش بداني دلم هواي تو كرده
پس چرا نيست نشاني از رويت
اي صاحب زمان…
تقديم به امام زمانم
( دل نوشته: ام كلثوم شبستاني طلبه سطح دو مدرسه علميه قدسيه بهشهر)