حرص و آتش
24 خرداد 1391 توسط مظلومی
حرص و آتش
در روستای ضروران در نزدیکی کشور یمن مردی نیکوکار زندگی میکرد که باغ ها و کشتزارهای گندم زیادی داشت و همیشه فصل برداشت یک دهم از محصولات را به مردم فقیر می بخشید. او همیشه پسرانش را نصیحت می کرد و می گفت شما را به خدا قسم می دهم که بعد از من به خاطر حرص و طمع از دادن یک دهم محصول به فقر دریغ نکنید تا خداوند به کار شما رونق و برکت دهد. پسران پس از مرگ پدرشان دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند که محصولات را شبانه جمع کنند تا فقرا مطلع نشوند و آنها بتوانند تمام محصول را بفروشند و سود بیشتری ببرند ولی همان شب باغ آتش گرفت و تمام محصولاتشان در آتش سوخت.( مثنوی معنوی)