رحلت جان كاه و سرآغاز غربت، 28صفر
رحلت جان كاه و سرآغاز غربت،28 صفر
اين روزها حال و هواي مدينه دگرگون است. آسمان غم بار است و زمين اندوهناك. خورشيد، اشتياق تابش ندارد و گويا درياها و اقيانوس ها، به جزر و مدّ خويش غم پاره هايي براي سرودن دارند، ديگر تا هميشه، چلچله ها، نوحه سرايي مي كنند و بهار، سيه پوش است. انگار زمين و آسمان و هر آن چه در آنهاست، خزان زده و پاييزي شده اند.
كوچه هاي مدينه انبوه غربت گشته و سينه ي دريادلان با ايمان به تنگ آمده است. حتي دختركان دم بخت، رغبت شوي ندارند. تمام حجله ها، نواي غمناك فراق، زمزمه مي كنند. بايد گريست، نه اشك، كه خون جگر.
به هر كجا و ناكجا كه قدم بگذاري، صداي هق هق گريه است كه مي شنوي! به هر ديده كه بنگري، چشمان گداخته از اشك است كه مي بيني .
افسوس! خبر اين بار خبر نيست! غمي جان سوز است. آيا مي شود تنها براي يك بار، روايتگر تاريخ به سخن نيايد؟! هيهات! پس چگونه بر اين مصيبت مي توان صبر پيشه ساخت؟!
وقتي كوه ها به لرزه در مي آيند و درياها به خروش، چه سان آدمي در خويش نلرزد و هم پاي اقيانوس ها به تلاطم در نيايد؟!
آه… جوانان! عَلَم عزا برداريد. اي سال خوردگان! نوحه سر دهيد و شما تازه عروسان! سياه پوش به حجله رويد. آي مدينه! فرياد ناله ات كو؟! چرا در و ديوار كوچه هايت خاموش و تنها نظاره گرند؟! اي زمين و سرزمين ! بياييد براي هميشه عزادار بمانيم. آه انسان ها! عهد ببنديم كه هرگز چشمه ي لبخند بر لبانمان نجوشد.
سوگند ياد كنيم كه تا قيامت نوحه بخوانيم و سراپا، بموييم.
رسول خدا صلي الله عليه واله و سلم سر بر دامان علي مرتضي عليه السلام نهاده و در آغوش او از ميان ما رخت بر بسته1 . اي واي! پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بدرود زندگي گفته است! آه! چه سوزناك است! اما بايد باور كرد. پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رحلت فرموده اند.
و اينك آغاز سوزها و ناله هاست. سرآغاز گريه ها و ضجه هاست. زيرا كه پس از سه روز، بدن شريف پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم در دل شب، چه غريبانه به خاك مي رود2 و مردم در خوابي سنگين غنوده اند.3 حتي شيخين! هم فرصت حضور در غربت تدفينش را ندارند4 تنها، بانوي جواني با دو كودك خردسالش، سرشك خون مي بارد و زمزمه ي اندوه بر لب دارد:
« يا رسول الله! ماذا لَقينا بعدَك مِن فلانٍ و فلانٍ؛ اي واي پدرجان! بعد از تو چه رنج ها و ظلم هايي كه فلاني و فلاني- شيخين-! بر ما روا داشتند!».5
پرودگارا تو از امت پيامبرت صلي الله عليه و آله و سلم تنها دوستي اهل بيتش را مزد بيست و سه سال زحمت رسالت خواستي و فرمودي:
« قل: لا أسألكُم عَلَيهِ أجراً إلا الموده في القربي؛ پس يا رسول الله، بنگر كه امتت چگونه پاس حرمت آن همه سفارش به محبت و اطاعت از اهل بيتت را نگاه داشتند»6.
و شما اي وجدان هاي بيدار! چگونه مي توانيد از ياد ببريد انبوه اهتمام قرآن و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را و اندوه آزار امت را؟!
——————————–
1. مجمع الزوائد، ج1، ص293؛ ج9، ص35 و 36.
2. البدايه و النهايه، ج5، ص270و 271
3. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج1، ص128
4. كنزالعمال ، ج3، ص140.
5. الامامه و السياسه، ج1، ص13.
6. تفسير ابن جرير طبري، ج25، ص16 و ص17.